آفتاب فردا

نظر

شاید در نگاه اول،به نظر بیاید که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع را پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدهند و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارند.هرچند که علما وظیفه دارند که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّهء مردم هم لازم است که مطالعات دینی شان را گسترش دهند.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشد،بهتر می توانند به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس را تأمین کنند؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشوند،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشوند (متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود دارد که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهراً زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشود،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شان میشوند و دست از آموزه های دینی برمیدارند).

حتّی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کند،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف آن احکام بیشتر باشد،آنها را، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میدهد و دچار تردید نمیشود.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتواند به پزشک معالج،کمک کند تا مریض را سریعتر و بهتر مداوا کند،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتواند به علما کمک کند تا در سطح جامعه بتوانند آموزه های دینی را بهتر تبلیغ و اجراء کنند.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما این است که ما به دستورهای دینی مان چندان اهمیت نمیدهیم و خیلی سرسری به آنها نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطّلاعات دینی مان و نه حتّی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحیدعدلنبوّتامامت - معاد)نمیتواند از علما پیروی کند و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد آنها مطالعه کند و به یقین برسد.

اما در مورد احکام فروع دین(نمازروزهخمسزکاتحجّجهاد - امر به معروف - نهی از منکر تولّی - تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشد و توانائی به دست آوردن آن احکام را نداشته باشد،باید از مجتهد اعلم پیروی کند...

متأسّفانه در جامعهء دینی مان شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می شود:همهء ما شیعه شدیم،همانطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همانطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا آمده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،شیعه شده ایم. همانقدر که یک مسیحی،دینش را برحقّ و درست میداند،ما هم تشیّع خودمان را برحقّ و درست می دانیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء آن با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق را کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،آن ها را دقیقاً به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدهیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

 

ادامه دارد